.....................



زیباوالهام بخش...

xtw4fu9l1ca53xqxrcjl عکس های زیبا و الهام بخش از لحظه پاشیده شدن


ادامه مطلب

نوشته شده توسط مینا در پنج شنبه 1 تير 1391

و ساعت 22:30


کور و کر ولال...

جوانی مشغول آبیاری مزرعه خود بود که به ناگاه سیبی دید که در آب روان است برداشته و

خورد اما پشیمان شد راه آمدن آب راگرفت و رفت تاببیند این سیب از باغ چه کسی است تا

ازاو حلالیت بطلبد به باغی رسید نزد باغبان رفت و حلالیت خواست . او گفت :‌این باغ مال من

و برادرم است من سهم خود را حلال

کردم ولی برادرم در نجف ساکن است باید از خودش حلالیت بگیری

محمد راهی نجف شد تا هم زیارت کند و هم حلالیت بگیرد درنجف نزد صاحب سیب رفت ولی

او حلال کردن را مشروط به ازدواج با دخترش که می گفت کر و کور و شل و لال است نمود

محمد هم که میخواست هر جور شده حلالیت بگیرد تن به این ازدواج داد و ... اماوقتی عروس

به خانه آمد دخترخوش جمال و سالمی را مشاهده نمود که همسرش شده است عروس

مطالب پدر را اینگونه تعبیر کرد : مراد از کری نشنیدن حرف های نادرست ، منظور ازکوری

ندیدن نامحرمان ، مقصود از شل بودن نرفتن به جاهای ناباب و و منظور از لال بودن اجتناب از

غیبت و سخن های حرام است .


نوشته شده توسط مینا در چهار شنبه 31 خرداد 1391

و ساعت 23:34


عاشقت خواهم ماند...

عاشقت خواهم ماند

بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت

بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت

بی هیچ گمانی گوش خواهم داد

بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست

بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد

بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیرد


نوشته شده توسط مینا در دو شنبه 29 خرداد 1391

و ساعت 14:46


خدای مهربون من...

کاشکی گاهی وقتا خدا از پشت اون ابر ها میومد بیرون

و گوشم رو محکم می گرفت و داد می زد که

آهـــــــــــــــــای !!!

بگیر بشین سر جات اینقده غر نزن…. همینه که هست !

بعد یک چشمک می زد و آروم توی گوشم می گفت

همه چی درست میشه….


نوشته شده توسط مینا در یک شنبه 28 خرداد 1391

و ساعت 23:12


عشق و غرور

عشق و غرور

دخترک رفت ولی زير لب اين را ميگفت:
او يقينا پی معشوق خودش می آيد!
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
مطمئنا که پيشمان شده بر مي گردد!

آری

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز


نوشته شده توسط مینا در یک شنبه 28 خرداد 1391

و ساعت 23:6


بخندیم...

امروز رکورد درس خوندنو شکستم..۵ ساعت
شامل:
۱ ساعت با خودکار بازی کردم و نحوه ساختنشو هم یاد گرفتم!!
۱ ساعت هم به گل های فرش خیره شدم و به ظرافتش پی بردم
۱ ساعت با مورچه کنار کتاب درد و دل کردم!!
۲ساعت هم به جلد کتاب و عکس هاش نگاه کردم تا مفهومشو در یابم!!

....................................

دیشب یه پشه نیشم زد. پاشدم دنبالش کردم . بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم !
اومدم بکشمش ! یهوگفت : بابا !!
راست میگفت : من باباش بودم !
آخه خون من تو رگهاش بود !
تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !
( برگی از رمان بنده خدا ! )
.
.
.
مصارف جعبه یکبار مصرف پنیر :
۱- خود پنیر
۲- قالب یخ
۳- جا قرصی
۴- جامدادی
۵جا ادویه
۶پیمونه برنج
۷نگهداری رب
۸نگهداری پیاز داغ
۹جا صابونی
۱۰کاسه حمام
۱۱تفاله گیر ظرف شویی
۱۲تحویل به بازیافت


نوشته شده توسط مینا در جمعه 26 خرداد 1391

و ساعت 19:41


خداحافظ

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم.

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم.

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم.

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم.

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد.

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد.

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی.

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی.

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم.

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!


نوشته شده توسط مینا در چهار شنبه 24 خرداد 1391

و ساعت 21:27


گل من...

آسمان وقف نگاهت گل من...

مانده ام چشم به راهت گل من..

هرکجا هستی و باشی گویم

که خدا پشت و پناهت گل من


نوشته شده توسط مینا در سه شنبه 23 خرداد 1391

و ساعت 19:37


آخه چه رمانتیک...


نوشته شده توسط مینا در دو شنبه 22 خرداد 1391

و ساعت 23:24


اطلاعیه خیلی خیلی مهم...

چندی پیش خانمی به نام فاطیما محمدی ، ۲۲ ساله دانشجوی رشته پزشکی را در اوج دوران زیبایی و جوانی به علت

عارضه سرطان ریه از دست رفت.بیماری سرطان اکثر اوقات قابل جلوگیری است به شرط آنکه راه مقابله با آن را بدانیم

ثواب این کار را هدیه می کنیم به روح فداکار و مهربان فاطیمای عزیز . که تا لحظه آخر در شهر غریب و به دور از

خانواده به هیچ کس حتی به خانواده اش نگفت که چه می کشد و راضی به ناراحتی هیچکس نشد. روحش شادنوشیدن آب

سرد پس از غذا خوردن سرطان زاست

خوردن یک لیوان نوشیدنی خنک بنظر خیلی مطبوع میرسد . حال آنکه زمانی که شما آب سرد بعد از غذا میل میکنید آب

سرد می تواند توده های چربی را که شما با غذا خورده اید سفت و منجمد کند . این عمل فرآیند هضم غذا را کند کرده و

نیز زمانی که با اسید معده ترکیب می شود تجزیه شده و بسرعت توسط روده جذب می شود .حتی سریعتر از غذای جامد .

این ماده سطح روده را می پوشاند و تبدیل به چربی شده و محمل مناسبی برای سرطان می شود .. پس بهترین کار اینست

که پس از خوردن غذا سوپ یا نوشیدنی گرم بخوریم .. علائم مشترک حمله قلبی یک تذکر درباره حمله قلبی اینست که

باید بدانیم که هر حمله قلبی لزوما با درد در ناحیه بازوی چپ آغاز نمی شود . بهتر است که به درد شدید در ناحیه آرواره

هم حساس باشیم . شما ممکن است که در طول یک حمله قلبی هیچ احساس دردی در ناحیه قفسه سینه نداشته باشید اما

تهوع و عرق کردن شدید هم از علائم رایج این بیماری است .. شصت درصد افرادی که در خواب دچار حمله قلبی می

شوند هرگز از خواب بیدار نمی شوند . اما درد در ناحیه آرواره میتواند هشدار دهنده باشد و شما را از خواب عمیق بیدار

کند . بهتر است که مراقب باشیم . هرچه بیشتر بدانیم به ما شانس بیشتری برای زنده ماندن می دهد . یک متخصص قلب

میگوید که هرکس که این مطالب را بخواند و برای ۱۰ نفر از دوستانش بفرستد می تواند مطمئن باشد که جان حداقل یک

نفر را از مرگ نجات داده است پس دوست واقعی باشید و این متن را برای همه آنهایی که برایتان اهمیت دارند ارسال

کنید


نوشته شده توسط مینا در شنبه 20 خرداد 1391

و ساعت 20:34


داستان عشقولانه...

 

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به

دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می

خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون

رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز

نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های

عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

 


نوشته شده توسط مینا در چهار شنبه 17 خرداد 1391

و ساعت 19:0


برای پسرها...


نوشته شده توسط مینا در چهار شنبه 17 خرداد 1391

و ساعت 18:27


غریبه ...

 

 

صدای عشقمو نخواد

یا توی خلوت دلم

بدون دعوتی نیاد

دلم میخواد نبینمش

اون روزی که گریه میاد

آهسته آهسته میگم

کسی ازم بدش نیاد

از غم و غصه نمی گم

یه وقت صدایی در نیاد

گفته شده شادی کنم

از گریه ام هیچ نشه یاد

گفتن اگه زاری کنم

می برنم زودی زیاد

ای خدا زاری می کنم

تا خنده رو بدی بم یاد

گریه نباید بکنم

تا گریه هست خنده نیاد

بدون گریه نتونم

به این میگن یه اعتیاد

بدون گریه داغونم

با گریه هام نفس میاد

خدا دارم تموم میشم

انگار بردی منو ز یاد

منم دارم حروم می شم

خاطره هام رفته به باد

هیچکی بهم امون نداد

جواب عشقمو نداد

آدمک رفته به باد

ندای عشقشو سر داد

اون که همش گریه می کرد

گریه هاشم نموند به یاد

گریه شده بود خنده هاش

به خنده هاش گریه می داد

این آدم غمگین ما

جز گریه هیچ نداره یاد

تو این غمو غصه ی سرد

خنده برام شده یه درد

نمی تونم خنده کنم

بهم بگین آدم بد

اونا بهونه می کنن

گریه رو بم زهرمی کنن

چرااونا نمی دونن

اینجا فقط یه مهمونن

غریبه ای یه وقت نیاد

صدای عشقمو نخواد

یا توی خلوت دلم

بدون دعوتی نیاد

 


نوشته شده توسط مینا در سه شنبه 16 خرداد 1391

و ساعت 14:36


کودکی ام...

می خواهم برگردم به روزهای کودکی

آن زمان ها که :

پدر تنها قهرمان بود

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد

بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود

و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!


 


 


نوشته شده توسط مینا در یک شنبه 14 خرداد 1391

و ساعت 11:46


خدا وجود داره

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛

آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”

آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی‌توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می‌زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”

آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”



نوشته شده توسط مینا در یک شنبه 14 خرداد 1391

و ساعت 11:43


تانگویند که مستان ز خدا بی خبرند...

یه بابایی خواست بره مسافرت،یه دختر مجردی هم داشت؛ با خودش گفت: دخترم رو می برم نزد امین مردم شهر و میرم مسافرت و برمی گردم…
دخترشو برد پیش شیخ و ماجرا را براش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد و رفت...
شب شد و دختر دید شیخ بستر دختر و بغل بستر خودش آماده کرد و خواست که بخوابد،دختر با زحمت تونست از دست شیخ فرار کند ،هوا خیلی سرد بود، دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی بر تن نداشت، توی راه دید که چند نفر دور آتیش جمع شدند… و دارند مشروب می خورند و حسابی مست کردند.
با خودش گفت، " اون شیخ بود می خواست باهام اون کارو بکنه "اینا که مست هستند، جای خود دارند. یکی از مست ها دختر و دید و به دوستاش گفت که سرتون به کار خودتون باشه، توی این صحبت ها دختر از شدت خستگی و سرما از حال میره و می افته.
یکی از مست ها میره دختر و بغل میکنه و میاره بغل آتیش تا گرم شه،یه کم بعد که دختر به هوش میاد می بینه که سالم و گرم هست و اونا دارند کار خودشونو میکنن.!
میگه : یه پیک هم واسه من بریزین؛ می خوره و این شعر رو میگه :

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویندکه مستان ز خدا بی خبرند!


نوشته شده توسط مینا در یک شنبه 14 خرداد 1391

و ساعت 11:39


عشق...


نوشته شده توسط مینا در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391

و ساعت 23:12


مجنون و لیلا

مردم ديگه عاشقا رو هيچ جا با هم نمي كشن
مجنون و ليلا رو ميگن هرگز به هم نمي رسن


همه به هم دروغ مي گن آدما خيلي بد شدن
آدما بي وفايي رو اين روزا خوب بلد شدن


اما من و تو مي دونم هميشه با هم مي مونيم
من به تو ثابت مي كنم ما ميتونيم ما ميتونيم


قطره به دريا ميرسه پاييز به يلدا ميرسه
به گوش دنيا ميرسه مجنون به ليلا ميرسه


مجنون به ليلا ميرسه قلبتو كلبه كن برام
جنونتو به رخ بكش من از تو رويامو مي خوام


به من نگو كه سرنوشت چه جوري بازي ميكنه
بذار كه افسانه بشيم اين منو راضي ميكنه


تو هموني كه مي تونه قصه ها رو عوض كنه
بذار كه آينده از اين به هم رسيدن حظ كنه


قطره به دريا ميرسه پاييز به يلدا ميرسه
به گوش دنيا ميرسه مجنون به ليلا ميرسه


نوشته شده توسط مینا در پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391

و ساعت 23:9


سیمین دانشور

 

من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو!

 
دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی
 
قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند
 
تاسفبار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم


نوشته شده توسط مینا در جمعه 22 ارديبهشت 1391

و ساعت 11:1


مدادمن

 

داستان مداد...

 

 

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .

 

 

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .


نوشته شده توسط مینا در جمعه 15 ارديبهشت 1391

و ساعت 20:44



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by zendegi-or-eshgh ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید
zendegi_mina70@yahoo.com




مینا




خرید آنلاین صرفه جویی در وقت
shope
اس ام اس
ادکلن مردانه دیزل
وبلاگ هواداران گهردرود
هنرمندان
ღஜღعشق يا بازي زمانهღஜღ
بهترین سازنده
رویای عاشقانه
بازدید باکس
تبادل لینک رایگان 9 رنگ
الهه عشق
بزرگترين سايت موزيك شرق ايران
وبلاگ تفريحي سرگرمي جوونا
زیوز آلات اردیبهشت
کد لوگوی (هادی امت)
کلبه دل شکسته
طلوع عشق
navid-metal
موزیک
شعروداستان های کوتاه و عاشقانه
چت شیدایی
Gümüs
تک درخت عشق
گروه اینترنتی شهردانلود
وبلاگ تفریحی سرگرمی جوونا
تبادل لینک اتوماتیک ورایگان
عشق پائیزی
خاوران شاپ
دودقیقه واسه خودم
به عاشقانه ترین وبلاگ خوش اومدین!
***love forever***
forbidden love
تفریح ، سرگرمی و +18
وی پی ان رایگان با عضویت
حرفهای دل من
هر چی تو بگی...!!!
زیرنویس فارسی فیلم و جدیدترین موزیک فیلم وسریال
خیاطی کیمیا
انیمیشن کفشدوزک-خاوران شاپ
+18
مطالب جالب علمی,ورزشی
GF band vs Logaft Club
بازگشت به سوی حقیقت روشن
من و بی وفا
زندگی رو عشق است 2
زندگی رو عشق است
علی بی همتا
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان به نام عشق زیباترین دروغ دنیا و آدرس zendegi-or-eshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 215
بازدید هفته : 233
بازدید ماه : 378
بازدید کل : 10433
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 58
تعداد آنلاین : 1












سنجش میزان عشق
پورتال آلامتو

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی

Best Cod Music

كد تصوير تصادفی